شعر در مورد لباس سیاه

شعر در مورد لباس سیاه ,شعر در مورد لباس مشکی,شعر لباس سیاه,شعر لباس سیاه محرم,شعر لباس مشکی,شعر در مورد لباس سیاه,شعر لباس مشکی محرم,شعر درباره لباس سیاه,شعر در مورد لباس مشکی

شعر در مورد لباس سیاه

در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد لباس سیاه برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید

آقا سلام ، منم سیاه پوشتون

زنجیرتون یه عمره رو دوشمه

شعر در مورد لباس سیاه

کو جامه ی سیاهِ عزایم، محرم است

ابری است وضع حال و هوایم محرم است

نه که فقط همین سه دهه هست ماتمش

والله تمام سال برایم محرم است

شعر در مورد لباس مشکی

مـردم بسـاط گـریـه و مـاتـم بیـاوریـد

وقتش شده که بیرق و پرچم بیاورید

مــردم کتـیبه هـای حـسـینیـّه نـزد کیـسـت؟

«باز این چه شورش است که…عالم» بیاورید

شعر لباس سیاه

ای اهـل عزا محرّم آمد

دیــدار هـلال ماتم آمد

بـاید همگی سیه بپوشید

هنگامه گریه و غم آمد

شعر لباس سیاه محرم

من به عالم ندهم لذت مردن را با…

…فکر خوبی که برای کفنم کرد ارباب

شعر لباس مشکی

اون که گفت گریه قشنگه اشک چشمارو ندیده

اون که میگه مشکی عشقه سرخ لباتو ندیده

شعر در مورد لباس سیاه

خواهید از خدا که در این شصت روز عمر

در بـیـن روضــه هــا نـکـنــد کـم بـیـاوریـد

این اشک ها برای حسینی شدن کم است

صـد چـشـمه چـشـم، کوثـر و زمـزم بیـاوریـد

شعر لباس مشکی محرم

من کجا روضه کجا هیئت ارباب کجا؟

یا حسین گفتم و شیرین دهنم کرد ارباب

خواب آن شب اثر سینه زدن هایم بود

باز پیراهن مشکی به تنم کرد ارباب

شعر درباره لباس سیاه

پیـراهن آسمـان سیــاه است

گردون همه غرق دود آه است

زهــرا بــه کنار نعش عباس

زینب بــه کنــار قتلگاه است

شعر در مورد لباس مشکی

باز پیراهن مشکی به تنم کرد ارباب

باز دلبسته این پیرهنم کرد ارباب

ای خدا شکر که در هیئت امسالش هم

باز مشغول به سینه زدنم کرد ارباب

شعر در مورد لباس سیاه

 پیراهن سیاه تو دارم به تن، حسین

روحی دمیده در تنم این پیرهن، حسین

با اشک و روضه شیر به من داده مادرم

تربت گذاشته پدرم در دهن، حسین

شعر در مورد لباس مشکی

هنگام روضه خواندن ذاکر درون ذهن

تصـویــر قـتلــگـاه مــجـسّـم بیــاوریـد

هر سینه نیست قبر حسین و مطاف او

در هـیـئـت غـمـش دل مَـحـرم بـیــاوریـد

شعر لباس سیاه

اگه عشق پاکی داشتی اگه اونو دوست میداشتی

چه نیازی به سیاهی به لباس مشکی داشتی

شعر لباس سیاه محرم

«فَلتُلطَمُ الخُدود و تُشَقُّ الجُیوب»1 را

بـر گـونه ها و سـینه فـراهـم بـیـاوریـد

رخت سپید کنده و در گنجه افکنید

پـیـراهــن ســیـاه مـحـرّم بـیــاوریـد

شعر لباس مشکی

پیش از آنی که عزادار محرم باشی

سعی کن در حرم دوست تو محرم باشی

خاک از حُرمت شش گوشه او حُرمت یافت

گر شوی خاک رهش قبله عالم باشی

شعر لباس مشکی محرم

چون محتشم «وفائی »غمگین به گریه گفت

«باز این چه شورس است که در خلق عالم است»

شعر درباره لباس سیاه

منزلت نیست تو را بی مدد مهر حسین

گر چه موسی شوی و عیسی مریم باشی

گر چه نیکوست به اندوه و غمش ناله زدن

سعی کن زینت این روضه و پرچم باشی

شعر در مورد لباس مشکی 

باز هم بساط شادی جور است

کیک و شمع و خنده و برف سپید

بر دلم لباس مشکی و پر از درد و غم است

بیشتر بخوانید :

شعر در مورد تولد

شعر در مورد ماه محرم

شعر در مورد امام حسین

شعر در مورد لبخند

شعر در مورد لباس سیاه

همره زمزم اشکی که ترا بخشیدند

می توان مُحرم بیت الله اعظم باشی

شادی هر دو جهانت به خدا تأمین است

گر در این ماه عزا هم سفر غم باشی

شعر در مورد لباس مشکی

پیراهن مشکی عزات

لباس احرام منه

شعر لباس سیاه

از هر غمی که بر دل ما خیمه می زند

فرموده اند گری? بر تو مقّدم است

ازحُرمت غمت چه بگویم که تا به حشر

زهرا سیاهپــوش عزایت دمادم است

شعر لباس سیاه محرم

صاحب بزم حسین است، علی و زهرا

نکند غافل از این محفل ماتم باشی

به همان دست و سر و سینه مجروح قسم

شرط عشق است بر این زخم تو مرهم باشی

شعر لباس مشکی

روی لباس مشکی ات طرح انار است

چشم انارت مثل موج انفجار است

شعر در مورد لباس سیاه

خوش به حال تو «وفائی» که خدا خواسته است

هم چنان کعبه عزادار محّرم باشی

شعر لباس مشکی محرم

تا فیضی از فضیلت غم های تو برند

خلوت نشیـن سوک تو موسی و آدم است

هرجا به پاست محفل سوکت، به پیش چشم

تصویر کربلای تو آنجا مجسّم است

شعر درباره لباس سیاه

ماه عزا رسیده و دل ها پر از غم است

مشکی به تن کنید که ماه محرّم است

شعر در مورد لباس مشکی